«حتما شنیدهاید که برخی میگویند: «من برای دل خودم شعر میگویم»؛ حرفی که با توجه به آگاه یا ناآگاه بودن گوینده، اگر نگوییم دروغ
«حتما شنیدهاید که برخی میگویند: «من برای دل خودم شعر میگویم»؛ حرفی که با توجه به آگاه یا ناآگاه بودن گوینده، اگر نگوییم دروغ
چندی روزی است بر روی مقایسهی دو ترجمه از مقالهی «چرا ادبیات؟» نوشتهی ماریو بارگاس یوسا کار میکنم. یکی از مترجمین «عبدالله کوثری» است که
اولین ملاقات ما در اتاقی گرم و نیمهتاریک اتفاق افتاد. شب شده بود و من اصلا ذوقی برای دیدن او نداشتم. اولین جملهای که به
به «تغییر» بسیار میاندیشم چون این روزها هم خودم بسیار جدیتر از گذشته در مسیر تغییر قدم گذاشتهام و هم در اغلب رسانهها سخن از
وقتی به روزهای اول زندگی مشترک فکرمیکنم و یاد روزی میافتم که از نشستن مادرشوهرم روی صندلی جلو ناراحت بودم و در پمپ بنزین که
درباره واژه «کتابهای مرجع» ذهنیت ناخوشایندی داشتم که پیشینهاش به دوران دانش آموزی برمیگردد. عادت داشتم اول سال که کتابها به دستم رسید همه را