خوش به حال پروین اعتصامی

اول دبیرستان بودم که فهمیدم نیاز به عینک دارم. خیلی هم نیاز داشتم چون چشمم بسیار ضعیف شده بود؛ اما چرا زودتر نفهمیده بودم؟
از همان موقع این سوال ذهنم را مشغول کرده بود و جواب‌های مختلفی به خود می‌دادم. مثلا اینکه چون هیچ وقت بد به دلم راه نمی‌دهم و بر خلاف بعضی‌ها که بیماری‌هراسی دارند، من اگرسرطان هم بگیرم یک نفر ته ذهنم می‌گوید «ان‌شاالله چیزی نیست»، مشکل را جدی نگرفته‌ام یا شاید از باب اینکه کافر همه را به کیش خود پندارد، همیشه گمان می‌کنم همه همان‌طور می‌بینند که من می‌بینم.


اما جوابی که مادرم به آن معتقد بود و خودم هم کم وبیش معتقد شدم این است که چون آدم بی‌دقتی هستم و به جزییات تصاویر توجه چندانی ندارم، متوجه تاری دید نشده ام.
مادرم همیشه می‌گفت اگر این دقتی که نسبت به درس و کتاب داری به بقیه چیز ها داشتی، در زندگی موفق‌تر بودی و پله‌های ترقی را یکی پس از دیگری می‌پیمودی!


فکر می‌کنم همین ویژگی سبب شده که نسبت به تصاویر چندان حساس نباشم و عشق دیگران به فول اچ دی را عمیقن درک نکنم. همانطور که بسیاری از دیگران هم عشق من به کلمه و نوشتن را.


حالا چرا «خوش به حال پروین اعتصامی»؟
چون او «گرچه جز تلخی از ایام ندید» اما تکلیفش با تولید محتوا روشن بود.
یک قلم و کاغذ لازم داشت و اتاقی از آن خود برای غوطه‌ور شدن در کلمات و آفرینش ادبی، به اضافه‌ی مهارت‌هایی همه مرتبط با نوشتن، مثل یادگیری زبان های دیگر، شناخت آثار کلاسیک و … .
در محافل و انجمن‌هایی مرتبط با حرفه‌اش حضور می‌یافت و با افرادی مرتبط با کتاب سروکار داشت مثل ناشر و صفحه‌آرا و … .
بگذارید همین‌جا سنگ‌هایمان را وا بکنیم؛ منظورم اصلن سختی و آسانی کار نیست. واضح و مبرهن است که تولید و انتشار اثر هنری در همه‌ی انواعش و درهمیشه‌ی تاریخ با سختی همراه بوده و این سختی‌ها هرچند شکل عوض کرده‌ اما هرگز از بین نرفته‌است.


سخن درباره‌ی این است که نویسنده نیاز نداشته باشد برای عرضه‌ی اثرش به مهارت‌هایی “بی ربط با نوشتن” و بلکه “در تضاد با نوشتن” مثل فتوشاپ و پریمیر روی بیاورد و بخش زیادی از وقتش را به جای تمرکز بر کلمات و آفرینش اثر با کیفیت، صرف بزک کردن کلمه با تصویر کند.


حتما می فرمایید در عوض پروین اعتصامی از موهبت اینترنت بی‌بهره بوده است؛ نعمتی که موجب می‌شود نویسنده و شاعر به‌راحتی دست به انتشار اثر بزنند و بدون صرف هزینه‌های گزاف، بتواند با مخاطب خود ارتباط برقرار کند.


باید بگویم مشکل اصلی دقیقا همین‌جاست. اصل مطلب این است که مخاطب امروز و حتا خود شاعر و نویسنده‌ی امروز هم، از وقتی که گرفتار تصویر، مخصوصا از نوع دیجیتالش شده، از معنای اصیل نوشتن وخواندن فاصله گرفته است.


ماریو بارگاس یوسا در مقاله پرمحتوای خود «چرا ادبیات؟» درباره تقابل تصویر و کلام می‌گوید:
«رسانه های دیداری و شنیداری، کلام را در قیاس با تصویر که زبان اصلی آن‌هاست بر جایگاهی ثانوی می‌نشاند و کاربرد زبان را تا حد کلامی شفاهی که هیچ ربطی به بعد مکتوب آن ندارد تقلیل می‌دهد.»

به علاوه، این یک اصل ثابت شده است که هر چه تصاویر بیشتری وارد ذهن شود آشفتگی و عدم تمرکزذهن هم بیشتر خواهد شد.
از همین‌رو بود که باباطاهر می‌گفت:

بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

حالا به آن اضافه کنید نوری را که از لامپ تصویر تلویزیون یا صفحه گوشی‌های تلفن‌ همراه به چشم اصابت می‌کند و مغز را بیش از گذشته تحت تاثیر قرار می‌دهد که این مطلب نیز در پژوهش‌های علمی ثابت شده است.


پس اصل آه و فغان من از نامرادی روزگار و غبطه خوردن به حال پروین، از این جهت است که اساسا «نوشتن» فراخواندن به کلمه است نه تصویر؛ نویسنده‌ی جدی به دنبال مخاطبی است که بتواند در کنار کلمه بماند و با تمرکز بر آن به عمق معنا نفوذکند .
حال آن که تصویر، حواس بیننده را پرت می‌کند و او را از تمرکز بر معنای عمیق دور می‌نماید.


پروین نیازی نداشت برای دیده‌شدن کلماتش، به تصویر متوسل شود و پس از تلاش بسیار نگران این باشد که نازیبایی تصاویر، زیبایی کلماتش را به حاشیه ببرد.
به عبارت دیگر، تقابل اصلی بین «مخاطبِ کم ولی با کیفیتِ زمان پروین» است با «مخاطبِ به‌ظاهرزیاد ولی بی‌تمرکز» در زمانه‌ی ما.

مخاطبی که به لایک و کامنت سرسری خوکرده و بدون آنکه در عمق معنا تامل کند و نویسنده یا محتوای او را به چالش بکشد، به تعریف و تمجید سرسری یا حتی رد و توبیخ سرسری اکتفا می‌کند و می‌گذرد و فردا هم هیچ به یاد نمی‌آورد.


ممکن است بگویید مگر گیوتین روی گردنت گذاشته‌اند که در چنین زمانه‌ای تولیدمحتوا کنی؟ یا اصرار بر انتشار در فضای مجازی داشته باشی که پشت‌بندش اینگونه آه و فغان سردهی و مخاطب بیچاره را بشویی و کنار بگذاری؟


حقیقت این است که این یکی واقعا حرف حساب است.
از سویی عشق به نوشتن، نویسنده را وادار به نوشتن می‌کند و از سوی دیگر نویسنده، برای ارتباط با مخاطب می‌نویسد.
اما خب اگر از التزام کلمه با تصویر در فضای مجازی معذب و ناخشنودیم، می‌توانیم فعلا از حضور جدی در شبکه‌های اجتماعی کوتاه بیاییم و به همان تولیدمحتوای متنی بسنده کنیم و امیدوار باشیم که بعد از وفات ما، زحمت انتشار آثارمان به گردن وارثان بیفتد یا مثل حافظ شاگردی مریدی کسی پیدا شود که آثارمان را به دست مخاطبان برساند.

این گونه دیگر وقت گران بهای مان هم ، صرف بزک کردن کلمه با تصاویر حواس‌پرت‌کن نخواهد شد و فول‌تایم در خدمت به زبان و ادبیات خواهیم کوشید.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *