روانشناسی و نوشتن

«اثر ‌زیگارنیک» در مورد این مفهوم است که افراد از اینکه کارهایی را که شروع کرده‌اند، ناتمام باقی بگذارند متنفرند و اگر کار نیمه‌تمام بماند ذهن فرد همچنان درگیر کار نیمه‌تمام است.
پس اگر فردی، پروژه‌ای را شروع می‌کند، بیشتر از اینکه آن را معوق کند، علاقه دارد که به اتمامش برساند.
وقتی افراد موفق می‌شوند تا کاری را آغاز کنند، بیشتر تمایل دارند تا آن را به اتمام برسانند. و به اتمام نرساندن کار تنش اضافه بر فرد وارد می‌کند.
هرچند در اعتبار اثر زیگارنیک تردیدهایی هم وجود دارد و در برخی تحقیقات، نظریاتی در تضاد با آن هم ارائه شده است. (ویکی پدیا)

«اثر زیگارنیک»؛
این واژه را برای اولین بار، دیروز در یادداشت آقای مدیر دیدم.
مساله برایم جالب شد، پس سرچ کردم و به مطلب بالا رسیدم.
سپس به طور ناگهانی و کاملاً خودجوش و طی نظریه‌ای ناروانشناسانه به ذهنم رسید قضیه این است که کارها در نظر ما دو دسته‌اند:
کارهایی که از نیمه‌تمام گذاشتنشان متنفریم،
کارهایی که از نیمه‌تمام گذاشتنشان خشنودیم.
سپس مصداق هر کدام از این دسته‌ها، می‌تواند از فردی به فرد دیگر متفاوت باشد.
مثلاً کارهایی هستند که بالاجبار شروع می‌کنیم، به این دلیل که کارهای دیگری متوقف بر انجام آنها است؛
چنین کارهایی معمولا عذاب آورند و عجله داریم تمامشان کنیم تا به سراغ کارهای بعدی برویم.
این دسته از کارها باید تمام شوند تا ذهن ما برسد به «آخیش، راحت شدم».

در دیگرسو، کارهایی هستند که برای انجامشان شوق داریم و خودشان هدف اصلی محسوب می‌شوند. این دسته از کارها نیز دو دسته‌اند:
کارهایی که از تمام شدنشان شاد می‌شویم
وکارهایی که ذهن ما دوست ندارد به «تمام‌شدن»شان فکرکند.
مثلاً اگر به یک بازی علاقه داریم، دوست داریم مرحله‌های آن بازی هیچ وقت تمام نشوند و حتا درحین انجام سایر کارها نیز، ته ذهنمان کودک خوشحالی هست که می‌گوید:
«آخ جون! یه کار باحال نیمه‌تموم دارم که بعد از انجام این کار، میتونم برم سراغش.»
مثل رمان مورد علاقه یا سریال محبوبمان یا هر کار طولانی‌مدت دیگر؛
برای شخص من، بعضی از پروژه‌های بافتنی اینچنین‌اند.
در این دستهٔ اخیر، به احتمال زیاد بازهم پای «دوپامین» درمیان است.

مسأله مهم اینجاست که چطور می‌توانیم از «اثر زیگارنیک» در مدیریت کارها و رسیدن به بهره وری بیشتر کمک بگیریم؟

با گوگلیدن عبارت «اثر زیگارنیک» می‌بینید که در این زمینه نیز ده‌ها مقاله‌ی جالب و کاربردی نوشته شده‌است.
مقالاتی درباره‌ی استفاده از اثر زیگارنیک در رشد کسب و کار، تقویت حافظه و حتا در برگرداندن عشق.
از آن مقالاتی است که خیلی دلمان می‌خواهد به طور ناگهانی و کاملا خودجوش، درباره‌شان نظر غیر کارشناسی بدهیم و ژست روانشناسانه بگیریم.
راستی چرا ما دوست داریم درباره‌ی برخی مسائل روانشناسی ژست بگیریم و نظر کارشناسانه بدهیم؟

اینبار بیایید به جنبهٔ مثبت قضیه فکر کنیم:
اینگونه موضوعات، سوژه‌های بسیار خوبی برای نوشتن هستند؛ خصوصاً اگر دربارهٔ آنها تحربهٔ زیسته‌ای هم داشته باشیم.

نوشتن از این نظریه‌پردازی‌ها، برای ارزیابی سیر تحولات فکری‌مان بسیار کاربردی و حتا ضروری‌اند.
فقط مراقب اظهاراتتان باشید، چون ممکن است بعدن برعلیه شما استفاده شود.

فاطمه ایمانی
۲۰/خرداد/ ۰۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *