1
مقدمه
در دنیای ادبیات ونقد دو روش «تقریبا متضاد» وجود دارد. یک روش این است که هر اثر ادبی یا هنری را فارغ از اینکه مولف آن کیست بررسی و ارزشگذاری کنیم. چرا که هر اثر باید به تنهایی جامع و کامل باشد و بتواند مقصود خود را واضح و گویا بیان کند. از سوی دیگر میبینیم که برای بررسی آثار هنرمندان مشهور، شخصیت آنها و زندگینامهشان هم مورد توجه و بررسی قرار میگیرد و در نقد و نظرها دخالت داده میشود.
از واژهی «تقریبا» استفاده کردم چون این دو نظریه یا دو روش، با هم تضاد منطقی ندارند. یعنی قابل جمعاند و آثار هر هنرمند را هم میتوان به تنهایی و فارغ از خالق اثر بررسی کرد و فقط به نقاط قوت و ضعف خود آن اثر پرداخت که این نقدی منصانه و خالی از قضاوت و سوگیری خواهد بود و هم میتوان در مرتبهای دیگر با توجه به خالق اثر و در مقایسه با سایر آثار او یا آثار سایر هنرمندان به قضاوت نشست.
اما به نظرمیرسد این دومی، بهتر است پس از اتمام زندگی افراد در این جهان صورت پذیرد زیرا دقیق شدن و سرک کشیدن در زندگی زندگان، چندان خوشایند و منصفانه نیست و ای بسا هنرمند را به وادی احتیاط و خود سانسوری بکشاند.
نادر ابراهیمی درباره مرگ تعبیر جالبی دارد. او در نقد این سخن که میگویند «ما مردمی مردهپرستیم و تازه پس از مرگ آدمها، به سراغشان میرویم و آثارشان را بررسی میکنیم» میگوید :
مرگ مانند نقطهای است که در پایان جمله گذاشته میشود. اگر میخواهیم جملهای را منصفانه نقد و بررسی کنیم باید صبر کنیم تا گوینده نقطهی پایان را بگذارد. (نقل به مضمون)
پس از این مقدمه لازم و طولانی، میرسیم به اصل سخن و آن این است که من همیشه آرزو داشتم با زندگی افراد تاثیرگذار در ادبیات جهان کاملتر و دقیقتر آشنا شوم. نوعی از آشنایی که فراتر از خواندن چند داستان یا اخبار و اظهارنظرهایی پراکنده از این و آن باشد؛ این که هرکدام از افراد تاثیرگذار، چگونه زیستهاند، چه حوادثی را پشت سر گذاشتهاند، چگونه می اندیشیدند و چطور خالق آثار هنری ماندگار و ارزشمند شدند برایم جالب و شوقانگیز بود.
از سوی دیگر آشنایی با مختصات ادبیات هر منطقه از جهان نیز با بررسی جهان هر کدام از این ادیبان تاثیرگذار امکانپذیرتر خواهد شد. چرا که هر کدام از آنها علاوه بر شرایط شخصی، محصول شرایط جامعه و روزگار خود هستند.
یکی از مهمترین شخصیتهای ادبیات جهان که همیشه بیش از دیگران توجهم را جلب می کرد، آقای چخوف بود. پیش از آن که بدانم او فقط 44 سال در این جهان زیسته، در تصاویر، او را مردی پخته و دنیا دیده می دیدم که لا اقل باید 60 سالی از عمرش گذشته باشد. اما پس از آن این سوال هم به سوالهای دیگرم اضافه شد که او چگونه در عمر کوتاه خود، بهترین داستان کوتاههای ادبیات روسیه و جهان را به جاگذاشت.
البته چنین افرادی در تاریخ کم نیستند؛ مثلا شیخ شهاب الدین سهروردی که ممکن است با شنیدن لقب شیخ، او را پیرمردی 70 ساله تصور کنیم، هنگام مرگ فقط 38 سال داشت یا بوعلی سینا با این همه آثار مهم و ماندگار کمتر از 60 سال زیست.
آشنایی با جهان بینی هرکدام از این افراد و طریقهی زیست آنان، بی شک می تواند الهامبخش و راهگشا باشد.
در این صد روز باقیمانده از سال قصد دارم به بررسی زندگی و آثار آنتون پاولوویچ چخوف و هرآنچه در رابطه با زندگی و روزگار اوست بپردازم و با دنیای پر از اندیشه و ظرافت او آشناتر شوم؛ مردی که معتقد بود:
«اگر میخواهید روی هنرتان کار کنید، روی زندگیتان کار کنید.»
19 آذر 1402
…
2
چخوف چگونه چخوف شد؟
این سوال البته در معنای متعارف آن، یعنی بررسی ویژگیهای شخصیتی چخوف، سوالی است که باید در پایان صد روز به پاسخش برسیم و قصد ما نیز از صد روز زیستن با چخوف همین است.
اما اگر ظاهر جمله را در نظر بگیریم، باید بگوییم اولین قدم برای چخوف شدن، بهدنیاآمدن در خانوادهی آقای چخوف است. آنتون دومین پسر خانواده بود و پدری مذهبی و سختگیر داشت.
نوشتهاند پدر بچهها را به انجام مراسم مذهبی مجبور میکرد و در صورت ابراز نارضایتی بچهها آنها را تنبیه مینمود. داشتن پدری مذهبی و خشن، موقعیتی است که شاید بسیاری از ما با آن مواجه شده باشیم یا افرادی با این تفکر را از نزدیک دیده باشیم و تصور ما شاید این باشد که داشتن چنین پدری، فرزندان را از دین و مذهب گریزان میکند. اما درباره آنتون چخوف این قضیه چگونه است؟
آنچه از نامههای او بر می آید اغلب احترامی وِیژه به پدر و مادر، قدردانی از ایشان و تلاش برای خدمت به آنهاست.
در سالهای دبیرستان، خانواده چخوف به دلیل ورشکستگی پدرش به مسکو نقل مکان کردند و آنتون تنها در تاگانروگ شهر محل تولدش ماند تا به تحصیل ادامه دهد.
اولین نمایشنامهای که نامش در کارنامهی او ثبت شده است «بیپدری» نام دارد که در همین سالها نوشتهشده اما ظاهرا اثری از آن باقینمانده و در دسترس نیست.
ایوان بونین یکی از دوستان نزدیک چخوف، در کتاب «درباره چخوف» درباره چگونگی شکل گیری شخصیت او، نکاتی را ذکر میکند که اولین آنها همین همسرایی کلیسایی و آوازهای مذهبی بودهاند.
او میگوید: «اگر این تجربهها نبود، داستانهای «شب مقدس»، «دانشجو»، «کوههای مقدس»، «اسقف» و شاید حتا «قتل» هم به این شکل و با این جزئیات خلق نمیشدند.»
25 آذر
…