چگونه مقاله بنویسیم که سر از یادداشت روزانه در نیاوریم

در یادداشت‌ها و مقاله‌های اخیرم دنبال مطلبی می‌گردم که با اندکی بازنویسی قابلیت ارائه در سایت را داشته باشد.
تعداد نوشته‌ها کم نیست اما چیز دندان‌گیری پیدا نمی‌کنم. معمولا شروع نوشته‌ها بدک نیست ولی در ادامه به جایی که باید، نمی‌رسند. این مشکلی است که در یکی دوسال گذشته با بیشتر یادداشت‌هایم داشته‌ام.

نخیر.چیزی عایدم نخواهد شد. این یادداشت‌ها به بازنویسی اساسی نیاز دارند و بعضی‌ها را هم باید بکوبم و از نو بسازم.
اگر اظهار نظرهای بی‌دلیل و نک و ناله‌های بی‌جا و از خود گفتن‌های زیادی را حذف کنم، به جز ایده اولیه چیز زیادی برای عرضه باقی نخواهد ماند.

بیشترشان شبیه به یادداشت‌های روزانه شده‌اند، مشتی آسمان ریسمان بافتن دلبخواهی که یا اصلا به نتیجه نرسیده و وسط راه رها شده‌اند یا به نتیجه‌ای بی‌ربط با مقدمه رسیده‌اند.

عازم مسجد سلیمانی ولیکن می‌رسی تبریز

برای آنکه بدانم کجای مسیر را اشتباه رفته‌ام مروری بر روش نوشتنم می‌کنم. معمولا ابتدا ایده‌ای به ذهنم می‌رسد که با خواندن کتابی، شعری یا جمله قصاری جرقه زده است و عنوانی هم برایش برمی‌گزینم. سپس شروع می‌کنم به نوشتن آنچه در ذهن دارم زیرا می‌دانم که «نوشته حین نوشتن شکل می گیرد» پس نباید دست‌دست کرد.

حین نوشتن می‌فهمم کجا حرف کم آورده‌ام و نیاز به مطالعه و جستجوی بیشتر دارم، بنابراین زمانی را هم برای این قسمت صرف می‌کنم و چیزهای جدیدی به نوشته می‌افزایم.

حالا نوشته با سر و شکل کج و کوله‌اش مرا نگاه می‌کند و منتظر ویرایش است.

در بازبینی خیلی چیزها تغییر می‌کنند و غلط‌ها درست می‌شوند. وقتی متن را باصدای بلند می‌خوانم، مترادف‌های بی‌مورد حذف می‌شوند و کلمه‌های بدآهنگ یا نامناسب از مقام خود خلع شده و جایگزین بهتری می‌یابند.
جملات طولانی، کوتاه می‌شوند تا جایی که به اصل مطلب ضربه‌ای وارد نشود و خوشخوان و آسان‌فهم شوند. جملات کوتاه و نارسا هم با کمی ادامه و تغییر، به حد نرمال می‌رسند.

معمولا زمانی که صرف ویرایش می‌شود طولانی‌تر از زمانی است که صرف نوشتن شده است.

خب حالا می‌دانم نوشته‌ام حد متوسطی از استاندارد را دارد و می‌شود جلوی چند تا غریبه هم درش آورد ولی هنوز یک جای کار می‌لنگد که نمی‌دانم دقیقا کجای کار است؟

آب در کوزه و ما گرد جهان

با گذشت زمان حس می‌کردم نوشته‌هایم بهتر و بهتر شده‌اند اما دقیقا کجایشان بهتر شده است؟ این سوالی مهم و آزاردهنده بود که سعی می‌کردم موجب دور شدنم از نوشتن و انتشار نشود.
بالاخره یافتم.
در جلسه سوم دوره پیشرفته سایت نویسنده، استاد از قالب مقاله سخن گفت؛ از داشتن چارچوب و مهندسی ساختمان مقاله.
وقتی گفت: «در سایت‌های آموزشی مطرح دنیا، چارچوب خاصی برای ارائه مقاله می‌سازند و به عنوان یک دستاورد ویژه از آن محافظت می‌کنند و نویسنده‌هایشان ملزم‌اند در همان چارچوب مقاله بنویسند»، تازه فهمیدم ایراد اصلی کارم کجاست: «یک مهندسی درست و حسابی!»
:«در پاراگراف اول اینو بگید در پاراگراف دوم اونو بگید، این سه فاکتورو رعایت کنید، چنین جمله ای در متن داشته باشید، از این نوع تمرین ها بهره ببرید، فلان کلمات را با فلان تعداد در مقاله تقسیم کنید و به این شیوه کار رو به پایان برسونید.»

خب چرا زود تر نگفتید استاد جان؟ ما اینهمه دور خودمان چرخیدیم و گیجاویج شدیم و پس کله‌مان را خاراندیم و آخرش هم نفهمیدیم چرا هر وقت خیز بر می‌داریم برای نوشتن یک مقاله تمیز و شسته رفته، نوشته‌هایمان بیشتر شبیه یادداشت‌های روزانه شل و ول و به قول شما شلخته می‌شود. ایراد از اسکلت ساختمان بود.

شاید هم برای شنیدن و فهمیدن این نکته مهم، یکی دوسال نوشتن و حتی بیش از آن لازم بود. باید آنقدر بنویسی و باور داشته‌باشی که «نوشته حین نوشتن شکل می‌گیرد» تا به اندازه کافی با نوشتن انس بگیری و آن وقت تازه بفهمی ساختمان نوشته یعنی چه؟ و مهندسی ساختمان چه شکلی است؟

استاد می گوید: «داشتن قالب یا قالب‌های مشخصی برای مقاله، می‌تواند یکی از مهم‌ترین دارایی‌های شما در سایت باشد. به این ترتیب نوشتن هم برایتان آسان‌تر می‌شود چون چارچوب و قالبی دارید که باعث می‌شود از شلختگی فاصله بگیرید. می‌دانید باید چه چیزهایی را آماده کنید و چگونه کنار هم بچینید تا مقاله شکل بگیرد، به راحتی متوجه خلأها می‌شوید و برای پرکردنش می‌کوشید.»

بالاخره می‌روم سراغ «البته واضح و مبرهن است که…» از ضیاء موحد و ضمنن به یاد دارم که استاد بارها از این کتاب نام‌برده بودند اما متاسفانه اینجانب از این گوش شنیده و از گوش دیگر به در کرده بودم.


با توضیح کتاب درباره مقاله‌های پنج پاراگرافی و گونه‌های دیگری از مقاله، به روشنی در می یابم که هنگام نوشتن، هر آنچه به ذهنم رسیده را نوشته‌ام و از سر بی‌حواسی به بیراهه رفته‌ام و حتا گاهی دلم نیامده چیزهای بی‌ربط را حذف کنم، گاهی به بهانه کمک گرفتن از تجربه‌های شخصی، زیادی از خود گفته‌ام و گاهی هم توضیح واضحات داده‌ام و همه این‌ها در یک جمله یعنی «ساختار و چارچوب خاصی برای مقاله در نظرم نبوده است.»


ساختمان و چارچوبی که درست مانند پیرنگ داستان باید وجود داشته باشد، هرچند پس از نوشتن نسخه اولیه یا حین نوشتن آن شکل بگیرد اما به هر حال نویسنده باید بداند چه می‌خواهد بگوید و قرار است از کجا به کجا برسد.


به این ترتیب در ویرایش نیز، حذف مطالب غیر لازم آسان‌تر می‌شود و ای بسا حین نوشتن هم بهتر می‌فهمد کدام جاده انحرافی است و به جای مسجد سلیمان، می‌رود تبریز.

حالا می‌دانم که همین نوشته هم نیاز به بازبینی مهندسانه بیشتری دارد و نوشته‌ی بعدی هم از آن نمونه نوشته‌های گذشته است که با چینش چارچوبی درست، بهتر خواهد شد.

پس از این باید بیشتر به قالب مقاله‌هایم دقت کنم و مخصوصا در زمان ویرایش، اصلاح و جابه جایی‌ها را با توجه به این نکته انجام دهم.


لازمه این کار نیز خواندن مقاله‌های بیشتر و نوشتن مقاله‌های بیشتر است اما این بار با آموختن درباره مهندسی ساختمان مقاله و شناخت قالب های مختلف آن؛ کاری که هر چند دشوار به نظر می‌رسد اما لذت انجام یک کار درست و اصولی را به همراه خواهد داشت.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *