پنجساله بودم که صاحب یک برادر شدم. هرچند بدجوری دلم خواهر میخواست، اما آن کلهگندهی کچلِ سبزه را هم بسیار دوستمیداشتم.
پدرم عاشق بچهداری بود بهطوری که هنوز هم در این کار زبانزد فامیل است، اما او بسیاری از اوقات در سفر بود. بههمیندلیل، من از همان ماههای اول، آداب بغلکردن و آرامکردن برادرکوچولو را آموختم.
بچه را شبیه بابا بغل میکردم یعنی طوری که به من تکیه بدهد با این تفاوت که در بغل او انگار بچه روی صندلی نشسته و در بغل من روی توالتفرنگی!
بابا بازویش را زیر باسن بچه میگرفت و کف دست دیگرش را روی شکم او میگذاشت. اما چون وزن بچه برای من سنگین بود، دو دستم را به هم قلاب میکردم و ماتحتش را در حلقه دستانم قرار میدادم؛ برای همین بچه کمی مچاله بهنظر میآمد.
خوب یادم هست که هر کسی از راه میرسید و برادر را آنگونه در بغل من میدید ناگهان میگفت: «آخ آخ آخ! چرا بچهرو اینجوری بغلکردی؟ مث بقچه گرفتیش تو دستت. این بچه ناراحته، بذار درستش کنم.» هرچه من می گفتم: «خودش اینجوری راحته» قبول نمی کرد. بعد سعی می کرد درستش کند:
-بچه رو اینوری بگیر، دستتو بذار پشتش که نیفته، یه دستتم زیرباسنش، آهان حالا بهتر شد.
ولی با این جابهجایی، جیغ بچه بلند میشد. بالاخره همه به این نتیجه میرسیدند که شیوه صحیح بغلکردن، همان است که خودم اختراع کردهبودم.
در نگهداری از برادر دوم و سوم، این مهارت ها افزایش یافت و طبق روال همیشه، کاملن شخصیسازی میشد.
او به زبان مادری جیغ میکشد
در کتاب حرفه و فن سوم راهنمایی، فصلی به نام «کودکیاری» وجود داشت که مربوط به همین آداب اولیهی مراقبت از کودک بود. گذشته از اینکه در ابتدا آن را کودِ کیاری خوانده بودم و فکر می کردم نوعی کود است، مطالب فصل نیز برایم تکراری و مسخره به نظر میآمد. اغلب ما برادر یا خواهر کوچکتری داشتیم و مراقبتهای اولیهی کودک را بلد بودیم. میگفتیم مگر کسی هم هست که این مطالب را بلد نباشد؟
چند سال بعد در یک برنامهی تلویزیونی دیدم چند مادر دور هم نشستهاند و یک پرستار دربارهی تشخیص نیازهای نوزاد از طریق نوع گریهکردن او، برایشان توضیحاتی میدهد. مثلا اینکه اگر کودک گفت «نِه» یعنی گرسنهاست یا اگر گفت «اَو» یعنی خستهاست یا اگر گفت «اِه» یعنی باد گلویم را بگیر. به نظرم آمد که این مادران پیش از بچهدارشدن، از نزدیک با هیچ نوزادی سر و کار نداشتهاند.
اکنون در گوگل انواع کلیپها دربارهی «ترجمه گریه نوزاد» با ذکر مثال وجود دارد که ممکن است مفید باشد؛ هر چند این مثالها برای من کاملا نامانوساند، چون اکثر بچههایی که دیدهام موقع ابراز ناراحتی از جیغ و فریاد استفاده میکنند به طوری که برق از کلهی آدم میپرد و مسلمن در چنین موقعیتی نمیتوان به نحوه تلفظ لغات یا اعراب و تنوینش دقتکرد.
این مثالها که نمونهی کوچکی از نیازهای جسمی کودک بود، بیانگر این است که نیازهای روحی او به مراتب مهمتر و پیچیدهتر هستند و امروزه نیز (برخلاف گذشته)، بیشترین نگرانی والدین مربوط به همین نیازهای روحی و تربیتی کودک است.
کدام یک بر دیگری مقدم است؟
آیا شما هم از آن دسته افرادی هستید که معتقدید پیش از فرزندآوری باید به طور کامل برای نگهداری جسمی و روحی او آموزش دید؟
صدالبته در دنیایی که همه چیز تخصصی شده و فیالمَثل برای پختن نیمرو هم کلیپهای آموزشی وجوددارد، هیچکس انکار نمیکند که مهمترین کار جهان، یعنی مراقبت از روح و جسم یک انسان، به آموزشدیدن نیاز دارد.
اما سوال اصلی این است که چه مقدار آموزش پیش از فرزندآوری لازم است و به عبارت دیگر ما چگونه میتوانیم مطمئن شویم که برای پذیرش این مسئولیت خطیر آمادهایم؟
در این زمینه نکتههای فراوان و نظرات متفاوتی وجود دارد که بیان آنها در این مقالهی مختصر نمیگنجد. بنابراین قصد دارم به جای بررسی نظرات متناقض و سلیقهای، به بیان دیدگاه یک روانشناس معتبر و با تجربه بپردازم.
دکتر پیرو فروچی روانشناس معروف ایتالیایی مینویسد:
«قبل از اینکه بچهدار شوم با دیدن پدر و مادرها احساس میکردم خیلی آدمحسابی هستم. بیشتر آنها آدمهای دستوپا چلفتی و بیچارهای به نظرم میآمدند. با خودم میگفتم من روانشناسم و کلی راه حلهای روانشناختی برای حل مشکلات بلدم. عادت داشتم اشتباهات پدر و مادرها را یادداشتکنم و در خفا راهنماییشان کنم و راه حلهایم را در اختیارشان بگذارم. مطمئن بودم اگر روزی بچهدار شوم از آن ها بهتر عمل خواهمکرد.
حالا پدر دو بچه هستم و تبدیل شدهام به یک آدم اهل مصالحه. تمام نظریههایم مثل خانهای پوشالی بر باد رفتند. خیلی وقتها مستاصل میمانم که چه کنم.
اما مهم نیست. برای درک بعضی چیزها و حرکت به سمت جلو باید خودمان را از قطعیت و یقین خالی کنیم. این گام اول است.»
این بخش از نوشتهی دکتر فروچی یادآور جملهای تقریبن معروف است: «همه بچهداری بلدند جز کسانی که بچه دارند.» گویا این تفکر، همهگیر است.
این روانشناس و فیلسوف ایتالیایی در کتاب «بچههایمان به ما چه میآموزند؟» دربارهی تجربیات خود از بچهداری میگوید و به نکاتی اشاره میکند که به تعبیر خودش تنها در کنار بچهها و در حین سر و کلهزدن با آنها میتوان آموخت.
در جای دیگری از مقدمه مینویسد: «همیشه عادت داریم فکر کنیم که چه چیزی میتوانیم به بچههایمان یاد بدهیم؟ شاید بهتر باشد از خودمان بپرسیم چه باید از آنها یاد بگیریم؟»
همین طرز فکر دقیق است که دیدگاه دکتر فروچی را متمایز و ارزشمند میکند. این کتاب از سویی به ما گوشزد میکند آموختن بچهداری بدون بچهداشتن مانند آموختن رانندگی بدون نشستن پشت رول است؛
اما از دیگر سو باید گفت این کتاب اصلن دربارهی آموزش «تربیتکردن» فرزند نیست بلکه آموزش «تربیتشدن» به وسیلهی فرزندداری است:
«وجود بچه نیمهی تاریک شخصیتمان را به ما مینمایاند. اگر دوست داریم مظلومبازی دربیاوریم، اگر حسود هستیم، مضطربیم یا به دیگران امر و نهی میکنیم، این بلاها را سر بچه هایمان میآوریم.»
گویی بچهها آینهای رو بهرویمان میگیرند و ضعفهای شخصیتیمان را که با دقت سعیداشتیم آنها را پنهان کنیم، به رخمان میکشند.
صدالبته که اینگونه آموختن نیز نیازمند دقت نظر ویژه است و از عهده هر کسی بر نمیآید؛ پیرو فروچی به عنوان روانشناس، تصویر متفاوتی از تجربهی پدر بودن در اختیار ما میگذارد:
«زندگی با بچه هایمان ما را دگرگون میکند و غنی میسازد. مثل گذراندن یک دوره مطالعاتی فشرده که طی آن در معرض بزرگترین تجربیات زندگی قرار میگیریم. درک عمیقتر و توجه هوشیارانهتری نصیبمان میشود… فرصت مییابیم صبر و حوصلهمان را محک بزنیم، شعور عاطفیمان را بالا ببریم، یاد بگیریم که غنای پنهان زندگی روزمره را بیابیم و خوشیهای غیر منتظره را پیدا کنیم.»
او علاوه بر اینکه از انواع خستگیها و ناکامیها در زمینهی فرزندپروری سخن بهمیان میآورد و مثالهای متعدد میزند، در نهایت به ما نشان میدهد که همهی این سختیها ارزش تحملکردن دارد چون تاوانی است که ما در قبال نوع خاصی از رشد میپردازیم.
تقدم و تاخری در کار نیست
با این تفاسیر فرزندپروری را میتوان مهارتی شبیه به رانندگی یا نویسندگی در نظر گرفت. نه کسی با خواندن کتاب «آییننامهی رانندگی» راننده میشود و نه با خواندن «کتابهای آموزش نویسندگی»، نویسنده؛ در عین حال که خواندن آنها نیز لازم و ضروری است.
به علاوه، کودکپروری تفاوت عمدهای با دیگر مشاغل دارد و آن اینکه هر کودک، موجودی منحصر به فرد و شگفتانگیز است که پیش از داشتنش نمیتوانیم به طور کامل دربارهاش اظهار نظر کنیم و تصمیم بگیریم.
همچنین از زاویهای دیگر، فرزندپروری اگر با آموزش و دقت نظر همراه باشد، موهبتی است که رشد و پیشرفت روحی را برای والدین نیز به ارمغان خواهد آورد.