چرا ادبیات ؟ | مقایسۀ دو ترجمه از مقالۀ ماریو بارگاس یوسا

مقالۀ «چرا ادبیات» نوشتۀ «ماریو بارگاس یوسا» از نویسندگان مطرح آمریکای لاتین است. مقاله‌ای دربارۀ فایده‌های ادبیات که خواندن آن را به همۀ ادبیات‌دوستان توصیه می‌کنم.

از این مقاله دو ترجمه وجود دارد که در اینجا قصد داریم آن ها را با هم مقایسه کنیم:

ترجمۀ اول : عبدالله کوثری / نشر لوح فکر /  نام مقاله: «چرا ادبیات؟» در کتابی به همین نام.

ترجمۀ دوم: منوچهر یزدانی / نشر حکمت کلمه / نام مقاله: «ادبیات و زندگی» در کتابی به نام «در ستایش ادبیات»

 

چند نکته‌ به جای مقدمه

1.

در این نوشتار از معرفی مترجمین صرف نظر کرده‌ام و فارغ از شهرت و سابقۀ هرکدام، فقط به بررسی متن‌ها و مقایسۀ آنها پرداخته‌ام.

این‌گونه از مقایسه، در درجۀ اول تمرینی برای تمرکز بیشتر بر روی متن است؛ یعنی بالابردن دقت و حساسیت نسبت به کلمه‌ها، جمله‌ها و ترکیب‌ها که تمرین خوبی برای تقویت نثر نویسنده محسوب می‌شود.

در درجۀ دوم، شاید این تمرین بتواند درزمینۀ انتخاب ترجمۀ بهتر نیز راهگشا باشد.

2.

متاسفانه در هر دو کتاب، استفادۀ نابجا از علائم نگارشی در موارد زیادی به چشم می‌خورد که در اینجا قصد ندارم به همۀ آن‌ها اشاره کنم؛ هرچند در مواردی، این مساله باعث دشواری در فهم متن شده‌است.

 

اینک مقایسه‌ی ترجمه‌ها

 

بند آغازین مقاله:

1.کوثری:

بارها برایم پیش‌آمده که در نمایشگاه کتاب یا در کتابفروشی آقایی به سراغم آمده و از من امضا خواسته و این را هم اضافه‌کرده که: «برای همسرم می‌خواهم، یا برای دختر جوانم، یا برای مادرم.» و من هم بلافاصله از او پرسیده‌ام «خودتان چی؟ اهل مطالعه نیستید؟» پاسخ همیشه یکی است: «چرا کتاب خواندن را دوست دارم، اما می‌دانید، خیلی خیلی گرفتارم.» این پاسخ را ده‌ها بار شنیده‌ام.

2.یزدانی:

بارها برایم پیش‌آمده که در نمایشگاه‌های کتاب یا کتاب فروشی‌ها آقایی در حالی که یکی از آثار مرا در دست داشته، به من نزدیک‌شده تا آن را برایش امضا کنم و تاکید هم داشته که: «این برای خانمم است، یا برای دخترم، یا خواهرم، یا مادرم؛ او یا آن‌ها خوانندگان بزرگی هستند و ادبیات را خیلی دوست دارند.»

من بلافاصله می‌پرسم: «و خودتان چطور؟ کتاب خواندن را دوست ندارید؟». پاسخ ها به ندرت تغییر می‌کند: «خب، بله، معلومه که خواندن را دوست دارم، ولی میدونید، خیلی گرفتارم». بله، خوب می دانم، چون این توضیحات را صدها بار شنیده ام.

نکته‌ها:

1-در جمله‌ٔ اول کلمه‌های «نمایشگاه کتاب» و «کتابفروشی» را داریم که در ترجمهٔ اول به صورت مفرد و در ترجمهٔ دوم به صورت جمع آمده‌است. با وجود کلمهٔ «بارها» در ابتدای جمله، نیازی به استفاده از علامت جمع نیست بنابراین استفاده  از کلمات مفرد جمله را زیباتر می‌کند و به نحو زبان فارسی نیز نزدیک‌تر است.

در فارسی استفاده از علامت جمع کمتر است، مثلا می‌گوییم «5 درخت» و نه «5 درخت‌ها» درحالیکه در زبان عربی و انگلیسی در چنین مواردی از علامت جمع استفاده می‌شود.

 

2- در ادامۀ همین جمله که مرکب از چند جمله است، می بینیم که ترجمهٔ اول بسیار کوتاه‌تر است و همین مساله باعث روانی و زیبایی آن شده است:

-آقایی به سراغم آمده، از من امضا خواسته، و این را هم اضافه کرده که …

-آقایی، در حالی‌که یکی از آثار مرا در دست داشته، به من نزدیک شده، تا آن را برایش امضا کنم، و تاکید هم داشته که…

 

برای جدا کردن هر بخش از ویرگول استفاده کردم تا اضافه بودن بخش هایی از جمله مشخص‌تر شود.

بخش «درحالی‌که یکی از آثار مرا در دست داشته» کاملاً اضافی است و می‌تواند حذف شود حتا اگر در متن اصلی چنین عبارتی وجود داشته باشد؛ جملهٔ «امضا خواسته» برای بیان مقصود کافی است.

همچنین عبارت «به سراغم آمده» بهتر است از «به من نزدیک شده» زیرا برای افادهٔ معنای «درخواست کردن» از تعبیر «به سراغش رفتن» استفاده می کنیم.

فعل «نزدیک‌شدن» را چه به معنای فیزیکی در نظر بگیریم و چه به معنای اصطلاحی، در اینجا کاربرد دقیقی ندارد.

 

3- در ادامهٔ جمله نقل قولی آورده شده‌است که باز هم در ترجمه‌ٔ آقای کوثری کوتاه‌تر و فارسی‌تر است.

-«برای همسرم می‌خواهم، یا برای دختر جوانم، یا برای مادرم.»

-«این برای خانمم است، یا برای دخترم، یا خواهرم، یا مادرم؛ او یا آن‌ها خوانندگان بزرگی هستند و ادبیات را خیلی دوست دارند.»

عبارت او یا آن‌ها خوانندگان بزرگی هستند، این تصور را به ذهن می‌آورد که افراد مونث خانواده خواننده هستند. از این جهت بهتر بود مثلاً از «کتاب‌خوان» استفاده شود به‌جای «خواننده».

ضمن اینکه آوردن دو ضمیر «او» و «آن‌ها» با هم لزومی ندارد؛ گویا مترجم نتوانسته از بین این دو، گزینهٔ مناسب‌تر را انتخاب کند.

4- جملۀ بعد از نقل قول:

-من هم بلافاصله از او پرسیده‌ام: …

-من بلافاصله می‌پرسم: …

در ترجمۀ کوثری فعل برای هماهنگی با فعل‌های قبلی این‌گونه آمده‌است: آقایی به سراغم آمده و امضا خواسته و تاکید کرده… و من هم بلافاصله پرسیده‌ام…

اما در ترجمۀ یزدانی چنین است: آقایی… آثار مرا در دست داشته، به من نزدیک شده و تاکید هم داشته که… . من بلافاصله می‌پرسم…

در شکل اول، می‌توان فعل را با واو به فعل‌های قبلی عطف‌کرد چنان که آقای کوثری انجام‌داده‌است.

اما در شکل دوم، مترجم نقطه گذاشته و جملۀ «من بلافاصله می‌پرسم» را از قبلی‌ها جدا کرده است. برای اتصال معنایی این جمله‌ها ناچاریم عبارت «در چنین مواقعی» را در تقدیر بگیریم: «در چنین مواقعی من بلافاصله می‌پرسم…»

این مساله موجب ضعف نوشتار است و اگر هم عبارت محذوف ذکر شود جمله‌ای طولانی‌تر خواهیم‌داشت.

پس انتخاب شکل دوم از وضوح و یکدستی جمله‌ها خواهدکاست.

 

5-جمله‌ی بعدی :

-خودتان چی؟ اهل مطالعه نیستید؟

-و خودتان چطور؟ کتاب‌خواندن را دوست ندارید؟

باز هم جملۀ اول به فارسی نزدیک‌تر است چون در محاورۀ فارسی واو عطف را اول جملۀ سوالی نمی‌آوریم. این ویژگی مربوط به زبان انگلیسی است و بی‌دقتی در این گونه موارد است که «ترجمه» را تبدیل به تهدیدی برای زبان فارسی کرده‌است.

مانند مواردی که از آن‌ها با عنوان «گرته‌برداری» یاد می‌شود مانند اصطلاحات «دوش‌گرفتن»، «کسی را قضاوت کردن» و … که زیادشدن آنها به مرور، زبان را دچار ضعف و اعوجاج خواهدکرد.

(مترجم دقت‌کن )

در جملۀ بعدی سوال هم ترجمۀ اول را بیشتر می‌پسندم بدون این‌که دلیل نحوی خاصی داشته‌باشم. در واقع دلیل این ترجیح، معنوی است. جملۀ «اهل مطالعه نیستید؟» بهتر است از جملۀ «کتاب‌خواندن را دوست‌ندارید؟»

اهل مطالعه‌ بودن مفهومی است که با سخن طرف مقابل متناسب‌تر است. او دارد از نزدیگان مونثش به عنوان افراد اهل مطالعه و علاقمند به ادبیات تمجید می‌کند.

ضمناً کسی که به نمایشگاه کتاب یا کتابفروشی آمده به احتمال زیاد خودش هم کتاب خواندن را دوست‌دارد ولی نه آنقدر که اهل مطالعه محسوب‌شود.

او کتاب خواندن را به دیگرانی واگذار کرده که وقت بیشتری برای مطالعه دارند (که در ادامۀ مقاله هم به آن اشاره می‌شود)؛ خودش هم به علاقۀ آن‌ها احترام می‌گذارد و برای خوشحال کردنشان دوست دارد کتابی با امضای نویسنده تهیه کند که خود جای بسی تحسین است.

چرا که طبق مشاهدات، کسان بسیاری هم هستند که نه اهل مطالعه‌اند و نه از کتاب خواندن اطرافیان خود استقبال می‌کنند.

بگذریم.

 

6- جملۀ بعد:

-پاسخ همیشه یکی است:…

-پاسخ‌ها به ندرت تغییر می‌کند:…

در اینجا هم همان نکته که دربارۀ استفاده از علامت جمع گفته شد صادق است به علاوۀ این که جملۀ کوتاه و قطعی آقای کوثری به بیان مقصود نزدیک‌تر است. اگر بگوییم «پاسخ‌ها به ندرت تغییر می‌کند»، یعنی گاهی هم پاسخ دیگری شنیده‌ام که در اینجا نمی‌گویم چون قصد دارم این بخش قضیه را نقد کنم.

چه لزومی دارد که مساله را اینگونه جلوه دهیم؟

در بیان مقصود نویسنده و قوت‌بخشیدن به استدلال او، این ترکیب خیلی بهتر است: «این داستان

بارها پیش آمده و پاسخ همیشه یکی است.»

7-در فارسی، در پاسخ مثبت به سوال منفی از واژۀ «چرا» استفاده می‌شود نه از واژۀ «بله».

مثال: اهل مطالعه نیستید؟ چرا هستم.

8-به عنوان آخرین مته که بر خشخاش این بند می‌گذارم باید بگویم جملۀ «این پاسخ را ده‌ها بار شنیده‌ام» بهتر است از جملۀ «این توضیحات را صدها بار شنیده‌ام» و لزومی نمی‌بینم برای این ترجیح، دلیلی بیشتر از آنچه تاکنون گفته‌شد ذکر کنم:

فارسی، مفرد و خالی از مبالغه‌.

 

بخش دوم از متن مقاله :

کوثری:

این طور که پیداست ادبیات هر روز بیش از روز پیش تبدیل به فعالیتی زنانه می‌شود. در کتابفروشی‌ها، در کنفرانس‌ها و در جلسات کتابخوانی عمومی با حضور نویسندگان و حتا در دانشکده‌هایی که خاص علوم انسانی هستند شمار زنان از مردان بیشترند.

یزدانی:

این حقیقت دارد که ادبیات به تدریج امری زنانه شده‌است. در کتابخانه‌ها، کنفرانس‌ها، یا مجالس کتابخوانی نویسندگان و البته در بخش‌ها و دانشکده‌های ادبی دانشگاه‌ها، «دامن‌پوشان» با تفاوت گل بسیار «شلوارپوشان» را شکست می‌دهند.

 

نکته‌ها:

1-تعبیر «تبدیل‌شدن ادبیات به امری زنانه» در ترجمۀ اول کمی ابهام دارد. آیا منظور این است که موضوعات آثار ادبی زنانه شده‌است؟ یا دربارۀ زنان است؟ یا خالقان آثار ادبی بیشتر زنان هستند؟

اما این تعبیر که «ادبیات تبدیل به فعالیتی زنانه می‌شود» توانسته این ابهام را تا حد زیادی برطرف کند. یعنی پرداختن به ادبیات، بیشتر از سوی زنان مورد توجه قرار می‌گیرد و زنان در این زمینه فعالیت بیشتری دارند.

این البته شاید تفاوت چندان محسوسی نباشد اما توجه به آن مسلماً برای اهل دقت خالی از لطف نیست.

2-تکرار حرف «در» در ترجمۀ کوثری به افادۀ معنای «همه‌جایی بودن این مساله» کمک می‌کند.

3-در مورد مکان‌های کتابخوانی نویسندگان، کلمۀ «جلسات» بهتر از «مجالس» است. چون کلمۀ جلسه بار فرهنگی-ادبی بیشتری دارد برخلاف کلمۀ مجلس که بیشتر بر محافل دوستانه و جشن و میهمانی  اطلاق می‌شود.

 

4- مشخص نیست تعبیر «دامن‌پوشان» و «شلوارپوشان» در متن اصلی مقاله  آورده‌شده یا به سلیقۀ مترجم انتخاب شده است. اما به هر حال استفاده از چنین تعابیری، ممکن است وجهه علمی مقاله را تحت تاثیر قرار دهد.

خصوصاً این‌که نویسنده، در پاراگراف بعدی تاکید دارد: «من نسبت به این نگرش که زن و مرد را به دو مقولۀ خشک و نرمش‌ناپذیر تقسیم می‌کند و فضایل و معایبی را به هر یک از دو جنس نسبت می‌دهد حساسیت دارم».

هرچند با مختصرشناختی که من از طرز فکر نویسنده دارم به نظرم استفاده از تعبیر اول نیز به او می‌چسبد اما چون از ابتدای مقاله قرار بود فقط متن‌ها را بررسی و مقایسه کنیم از این بحث صرف نظر می‌کنم.

و سوال غیر مهم اینکه مگر شلوارپوشیدن مختص مردان است؟

 

نکتۀ میانی :

اگر منظور از مقایسۀ ترجمه‌ها، انتخاب یکی از آن‌ها برای مطالعه باشد، تا همین‌جای مقاله و بلکه پیش از این نیز به مقصود رسیده‌ایم.

اما چنان‌که اشاره‌شد هدف اصلی ما از مقایسه، تمرین بهترنویسی و دقت بیشتر در انتخاب کلمه‌ها و جمله‌هاست. بنابراین چند جملۀ دیگر را نیز مقایسه می‌کنیم.

 

بخش سوم از متن:

1.کوثری

در این تردیدی نیست که خوانندگان ادبیات روزبه روز کمتر می شوند و در میان خوانندگان باقی مانده هم شمار زنان از مردان بیشتر است.

2. یزدانی

شکی نیست که خوانندگان آثار ادبی هر دوره کاهش پیدا می‌کنند و در این میان سهم زنان بیشتر است.

در ترجمۀ دوم این پرسش پیش می‌آید که سهم زنان در چه زمینه‌ای بیشتر است؟ در زمینۀ کاهش خواندن آثار ادبی؟

معنی جمله این است که خوانندگان ادبیات کمتر می‌شوند و در این کم‌شدن، سهم زنان بیشتر است. حال‌آنکه از ابتدای متن، سخن بر سر این بود که ادبیات روز به روز بیشتر تبدیل به فعالیتی زنانه می‌شود.

بنابراین جملۀ اول با محتوای متن هماهنگ‌تر است و در رساندن مقصود موفق‌تر.

 

بخش چهارم متن:

1:

در اینجا می‌خواهم با دلایلی چند، این تصور را که ادبیات نوعی وقت‌گذرانی تجملی است رد کنم و ثابت کنم که ادبیات یکی از اساسی‌ترین و ضروری‌ترین فعالیت‌های ذهن است، فعالیتی بی‌بدیل برای شکل‌گیری شهروندان در جامعۀ دموکراتیک مدرن، جامعه‌ای مرکب از افراد آزاد.

2:

لازم می‌دانم در تایید این نظر که ادبیات نوعی وقت‌گذرانی تجملی و زیبایی است، تامل و اضافه کنم که ادبیات از غنی‌ترین امور معنوی و یکی از فعالیت‌های اجتناب ناپذیر برای آموزش شهروندان جامعۀ مدرن و دموکرات به شمار می‌رود. همچنین برای هر انسان آزاد.

 

نکته‌ها:

1-در ترجمۀ اول آمده‌است: در اینجا می‌خواهم با دلایلی چند، این تصور را که… رد کنم و …

اما در ترجمۀ دوم این جمله را می‌بینیم:  لازم می‌دانم در تایید این نظر که … تامل کنم و …

کدام جمله گویاتر است؟

در این بخش هم همان مشکل بخش قبلی  پیش آمده است؛ یعنی جمله به گونه‌ای بیان شده که عکس معنای مورد نظر را به ذهن می‌آورد.

2-تفاوت‌های دیگری هم در انتخاب عبارات و شکل جملات وجود دارد که ترجمۀ اول را بر دوم برتری می‌دهد و در اینجا فهرست‌وار به آن ها اشاره می‌کنم:

– مقدمۀ استدلال:

الف) در اینجا می‌خوام … را رد و ثابت کنم… |  ب) لازم می‌دانم در تایید این نظر تامل و اضافه کنم …

الف) ضروری‌ترین فعالیت‌های ذهن | ب) غنی‌ترین امور معنوی

الف) از فعالیت‌های بی‌بدیل برای‌ شکل‌گیری شهروندان | ب) فعالیت‌های اجتناب‌ناپذیر برای آموزش‌ شهروندان

الف) جامعۀ دموکراتیک مدرن | ب) جامعۀ مدرن و دموکرات

الف) جامعه‌ای مرکب از افراد آزاد. | ب) برای هر انسان آزاد

 

بخش چهارم متن:

سخن از یک ضرب المثل:

1:

آنقدر مفتون شاخ و برگ نشو که فراموش کنی اینها پاره‌ای از درخت هستند و آنقدر مفتون درخت نشو که فراموش کنی درخت پاره‌ای از جنگل است.

2:

آنقدر در شاخ و برگ‌ها غرق نشوید که درخت از یادتان برود! باید به یاد داشته باشیم شاخ و برگ‌ها متعلق به درختند و درخت پدیدآورندهٔ جنگل است.

سوال : کدام ترجمه به ساختار «ضرب المثل» نزدیک‌تر است؟

من حرف دیگری ندارم و از اظهار نظر در مورد تعبیر «مفتون شاخ و برگ درخت شدن» در مقابل «غرق شدن در شاخ و برگ درخت» هم اظهارنظری نمی‌کنم.

 

نکته‌هایی به جای سخن پایانی:

1-شاید به نظر بیاید ترجمۀ تحت اللفظی، نشان از وفاداری مترجم به متن است اما این کار به روان‌بودن متن آسیب می‌زند و برقرارکردن ارتباط را برای مخاطب دشوار می‌سازد.

مهم‌ترین کار مترجم این است که در عین وفاداری به منظور نویسنده، مخاطب را نیز با خود همراه کند؛ یعنی طوری از زبان دوم استفاده کند که مخاطب، اصل مطلب را بدون دشواری دریافت کند.

برای رسیدن به این مقصود گاهی مترجم حتا به بازنویسی متن یا بخشی از آن هم احساس نیاز خواهدکرد.

این جمله‌ها را با هم مقایسه کنید:

این (ادبیات) غذای روح متمرد است. (یزدانی)

ادبیات خوراک جان‌های ناخرسند و عاصی است. (کوثری)

 

جملۀ دوم را می‌توان مصداق بازنویسی شایستۀ متن و اکتفا نکردن به ترجمۀ تحت اللفظی دانست. کاری که بر غنای جمله افزوده و آن را به جمله‌قصاری محبوب در میان ادبیات‌دوستان تبدیل کرده است.

 

همچنین با توجه به سایر موارد گفته‌شده در این نوشتار،  به خوبی می‌توان دریافت که وقتی از «بازنویسی متن» حرف می‌زنیم از چه حرف‌می‌زنیم.

 

فاطمه ایمانی

21 / اردی‌بهشت / 03

2 پاسخ به “چرا ادبیات ؟ | مقایسۀ دو ترجمه از مقالۀ ماریو بارگاس یوسا”

  1. Shima nehzat گفت:

    فاطمه جان مقاله‌تون را خواندم چقدر خوب دو ترجمه‌ را جداگانه نگاه کردید. من هیچوقت انقدر دقت در خواندن یک کتاب نداشتم. فقط می‌گفتم این را فهمیدم این را نفهمیدم. این روش را حتمن از این به بعد در خواندن کتاب‌ها مد نظر می‌گیرم. ممنون از به اشتراک گذاشتن روش خواندن‌تون.💜

    • فاطمه ایمانی گفت:

      سلام و درود خانم نهضت عزیز!
      بسیار خوشحالم که مقاله رو خوندید و براتون مفید بوده
      و متشکرم که نظرتون رو گفتید. خیلی برام ارزشمنده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *